محل تبلیغات شما



مقدمه

یکی هست، از خواب که پا میشه تا شب که میخوابه منتظر اتفاقات اذیت کننده است. هر چی میشه، میگه اینم شانس ماست!  اینم وضعیت ماست!  مگه از این بدترم میشه؟! گندش بزنن! تا بوده همین بوده! این حجم از بدبختی مگه یجا جمع میشه؟! و و و 

یکی هم هست، از خواب که پا میشه تا شب که میخوابه منتظر اتفاقات خوشحال کننده است. هر چی میشه میگه روزی امروزمون این بود! چه اتفاقای خوبی! مگه از این بهترم میشه؟!  چقد این قسمتش به دلم نشست! کاش همیشه همینطوری باشه! و و و 

اشتباه نشه، نمیخام در مورد ناشکری صحبت کنم. میخوام در مورد یه چیزی صحبت کنم، به اسم نگرش»، طرز دید»، نگاه» یا به تعبیر خودم؛ "جهان بینی"

یه ربات برای حل معادله رو فرض کنید. طرز کارش چطوریه؟ یکسری قاعده و قانون بهش میدن، میگن هر مجهول یا معلومی که بهت دادیم، نتیجه اش رو بهمون بده! این ربات، با هر اطلاعاتی که دریافت میکنه دقیقا یک شکل برخورد میکنه. شاید ظاهر در جواب معادلاتش یکی نباشه، اما تمام جواب ها شبیه هم هستند چون از یک راه بدست اومدن.

حالا شما فرض کنید، کسی معادله ای رو به این ربات بده که با اون قوانین قبلی جور در نیاد! جواب قابل پیش بینیه اما جواب درستی نیست. ربات جواب میده، اما متوجه نیست جوابش کامل نیست!

ما ادما شبیه ربات هستیم . حواسون به قاعده و قانون هایی که توی خودمون میریزیم بشه .

اگه خدا بخواد، ادامه داره .


دیدین چی شد؟

میخواستم یه مطلب مفید و کاربردی بزارما .

ولی بخاطر یه مسئله ای فرصتم تموم شد .

الان باید برم بشینم سر درس و مشقم!!!

کاش یه ساعت به 24 ساعت اضافه میشد . چی میشد .

ولی خلاصه میگم در مورد چی بود .

(اونایی که به وب مشترک سر میزنن، میدونن در مورد چی میخام صحبت کنم!)

جهان بینی»


بنزین شد لیتری 1500 .

60 لیتر هم بیشتر در ماه سهمیه نیست برا هر شخص .

 

با ت هایی که سبب شد بنزین گرون بشه کاری ندارم

تمام طرف من کسانی هستند که میگن:

دولت این کار رو کرد تا مصرف بنزین کم بشه!»

2 تا حالت بیشتر نداره

یا دولت انقدر متوجه نیست که بنزین اگر گرون بشه، اوضاع زندگی مردم بهم میریزه چون خیلی چیزها قیمتش با قیمت بنزین بالا پایین میره!

یا این آقایونی که افتادن به توجیه رفتار دولت، انقدر متوجه نیستن که چنین توجیه (معذرت میخام) ابلهانه ای رو مطرح نکنن

برای کم کردن مصرف بنزین هزار تا راه هست! نباید یه راهی رو انتخاب کرد که هزار و یک تبعات منفی و غیرقابل جبران داشته باشه! مردم ما همینطوری دارن خیلی بزرگواری میکنن که هیچی نمیگن . این بلا رو سر مردم ما نیارین . لطفا .

پ.ن: میدونم آخرشم توی خیابون به پای خود ما نوشته میشه!


آخیش .

خستگیم در رفت!

ظهری، داشتم از در ورودی مؤسسه داخل میشدم

هوا هم گرم بود . خسته هم بودم

یادم رفته بود چفیه ام هنوز روی شونه هامه

داخل که شدم، اولین نفری که بهم نزدیک شد، یه پوزخندی زد و گفت: سلام!

تعجب کردم؛ زیاد دیده بودمش ولی تاحالا به من سلام نداده بود!

جواب سلامشو دادمو .

بعد که تیکه‌اشو انداخت فهمیدم قضیه چیه خخخ

سرمو انداختم پایین یه خنده از سر خستگی کردم و چفیه رو برداشتم گرفتم زیر عبا تو دستم

.

یه چند وقتی بود فک میکردم بی مصرف شدم!

خدا رو شکر!


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ماورا و داستان