محل تبلیغات شما

آخیش .

خستگیم در رفت!

ظهری، داشتم از در ورودی مؤسسه داخل میشدم

هوا هم گرم بود . خسته هم بودم

یادم رفته بود چفیه ام هنوز روی شونه هامه

داخل که شدم، اولین نفری که بهم نزدیک شد، یه پوزخندی زد و گفت: سلام!

تعجب کردم؛ زیاد دیده بودمش ولی تاحالا به من سلام نداده بود!

جواب سلامشو دادمو .

بعد که تیکه‌اشو انداخت فهمیدم قضیه چیه خخخ

سرمو انداختم پایین یه خنده از سر خستگی کردم و چفیه رو برداشتم گرفتم زیر عبا تو دستم

.

یه چند وقتی بود فک میکردم بی مصرف شدم!

خدا رو شکر!

عینکتو خودت انتخاب کن !!!

نیاز به یک ساعت بیشتر!!!

2 سال بیشتر نمونده

یه ,خسته ,چفیه ,سلام ,رو ,هم ,یه خنده ,پایین یه ,انداختم پایین ,خخخسرمو انداختم ,خنده از

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خانه دوست کجاست